سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درِ دانش را استوار کنید که در آن شکیبایی است . [عیسی علیه السلام]

عشق و انتظار

 
 
عدالت و مهرورزی در قرآن(دوشنبه 85 اسفند 14 ساعت 8:13 عصر )
یکی از اصول و ارزشهای عالی انسانی که در تاریخ پرفراز و نشیب بشری همواره مورد توجه انسانها مخصوصا رهبران فکری و مصلحان اجتماعی بوده، بلکه به عنوان آرمان متعالی آنان شناخته شده است، اصل عدالت است.
    همه انسانها، چه آنانی که به این آرمان بزرگ پایبند و ملتزم بوده اند و در راه آن تا سر حد جان فداکاری و از خودگذشتگی کرده اند و چه آنانی که از زمره ستمگران و جانیان تاریخ محسوب می شوند در عمق فطرت خویش بر ارزش و تعالی آن باور داشته دسته ای با همه وجود و دسته دیگر حداقل در گفتار خود بر آن گواهی داده اند. (وجحدوا بها واستیفنتها انفسهم.)
    و از آنجا که این ریشه در فطرت بشر دارد هر انسانی به گونه ای ذاتی و درون جوش خواهان رسیدن به آن است. البته بگونه ای که خواهیم دید تفسیر انسانها از این اصل و تشخیص مصادیق آن مورد اختلاف فاحش است.
    به گواهی قرآن مجید فلسفه بعثت انبیاء، ارسال رسل، انزال کتب و تشریع قوانین مختلف از سوی پروردگار متعال نیز در این راستا قرار داشته و انبیای عظام الهی که راهبران حقیقی انسانها به سوی سعادت دنیا و آخرت هستند، ایجاد جامعه عادلانه در سرلوحه اهداف والایشان قرار داشته است:
    لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس.
    در قرآن مجید تعابیر مختلفی درباره این اصل حیاتی و مهم بکار رفته است، از جمله:
    1 - تعبیر به عدل و مشتقات آن (28 بار)
    2 - تعبیر به قسط و مشتقات آن (25 بار)
    3 - تعبیر به وزن و مشتقات آن (23 بار)
    4 - تعبیر به حق که البته معنایی عام است که شامل عدالت هم می شود (28 بار)
    5 - در بسیاری از آیات هم با نفی ظلم و مذمت آن بر اصل عدالت صحه گذاشته شده است.
    معنای لغوی عدالت:
    قیومی در مصباح المنیر گفته است: العدل: القصد فی الامور و هو خلاف الجور ... و العداله صفه توجب مراعاتها الاحتراز عما یخل بالمروه.
    عدالت یعنی میانه روی در امور که نقطه مقابل آن جور یا ستم قرار دارد ... و عدالت صفتی است که مراعات نمودن آن باعث دوری از کارهایی می شود که به مروت و جوانمردی آسیب می رساند.
     وی قسط را هم از کلماتی دانسته که هم به معنای عدالت است و هم گاهی برحسب مورد استعمال بر ضد آن دلالت می کند.
    راغب اصفهانی با عبارتی روشنتر به تعریف عدالت پرداخته و می گوید: العداله و المعادله، لفظ یقتضی معنی المساواه.
    عدالت کلمه ای که در معنای مساوات بکار رفته است.
    هم او قسط را به معنای عدالت گرفته و می گوید: القسط هو النصیب بالعدل، قسط یعنی بهره عادلانه.
    اقسام عدالت:
    به طور کلی در فرهنگ اسلامی واژه و مفهوم عدالت در سه مورد به کار رفته است:
    1 - عدل الهی یا دادگری پروردگار
    عدالت یکی از صفات ثبوتیه الهی است که مورد نفاق همه مسلمانان است ولی متلکمان اسلامی از فرق گوناگون کلامی در تفسیر آن اختلاف نظر دارند.
    دسته ای از آنان که عمدتا اشاعره هستند معیار و ملاکی برای عدالت جز فعل پروردگار قائل نیستند و به اصلاح می گویند: (هر چه آن خسرو کند شیرین بود) اینان مفهومی مستقل که قابل فهم و درک بشر باشد برای عدالت نمی شناسند.
    دسته دیگر که معتزله و شیعه از این گروه هستند قائل به حسن وقبح ذاتی افعال هستند که عقل بشر توان درک و فهم آن را دارد. بنابراین آنچه را عقل انسان عدل می داند و خوب تشخیص می دهد در حق پروردگار رواست و آنچه را عقل بشرح قبیح دانسته و مصداق ظلم برمی شمارد از ساحت مقدس او به دور است این اختلاف در تفسیر عدل الهی و تشخیص مصادیق آن از جمله مواردی است که معرکه آراء بین دانشمندان مسلمان در طول تاریخ هزار و اندی ساله گذشته است.
    2 - عدالت فردی و اخلاقی
    عدالت فردی و اخلاقی مرحله عالی تقوای یک فرد مسلمان و به اصطلاح ملکه راسخه ای در نفس اوست که سبب التزام به دستورات شرع انور و رعایت حلال و حرام الهی است.
    سئل الصادق (ع) عن صفه العدل من الرجل، فقال (ع:) اذان غض طرفه عن المحارم و لسانه عن المآثم و کفه عن المظالم (40،ج78،ص248.)
    از امام صادق (ع) درباره صفت عدالت در انسان سوال شد، حضرت فرمودند: (عدالت) زمانی است که انسان چشمش را از نامحرم بپوشاند، زبانش را به گناه آلوده نکند و دستش را از ستم و تجاوز در حق دیگران نگه دارد.
    این معنای عدالت همان است که در بسیاری از مسئولیتها شرط لازم است. مثل رهبری جامعه، مسئولیتهای کلید، قضاوت، شهادت، امامت جمعه و جماعت.
    3 - عدالت اجتماعی
    عدالت اجتماعی مفهومی گسترده تر از عدالت فردی دارد و در یکی دو سده اخیر معرکه آرا و میدان رقابت بین مکتبهای مختلف اجتماعی بوده است.
    عدالت در این معنا به مفهوم وضت نظامات اجتماعی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی عادلانه برای تامین بهترین روش زندگی برای بشر است. به گونه ای که سعادت و خوشبختی، رفاه و آسایش فراگیر، آرامش روحی و روانی، توازن اجتماعی، توسعه و پیشرفت و ترقی علمی و فرهنگی برای جوامع انسانی به ارمغان آورده آنها را از جهل، عقب ماندگی، فقر، بیماری و رنجها و آلام مختلف نجات بخشد.
    یک نظام عادلانه اجتماعی باید توانایی اداره همه عرصه های زندگی انسان را داشته باشد و تعادل و توازن اجتماعی را برای همه افراد به گونه ای برابر و بدون تبعیض به ارمغان آورد. اهمیت عدالت در زندگی اجتماعی انسانها به حدی است که به فرموده پیامبر اکرم یک نظام حکومتی ممکن است با کفر و بی خدایی دوام یابد ولی ستم و تبعیض سبب فروپاشی حکومتها می شود. الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.
    در عصر و زمانه مابه طور عمده دو مکتب وضعی بشری یعنی سرمایه داری و سوسیالیسم هر یک داعیه دار تامین عدالت اجتماعی بوده و با یکدیگر در رقابت و تضاد بوده اند به گونه ای که در سراسر قرن بیستم میلادی علاوه بر قدرتهای سیاسی، اقتصادی و نظامی، که به دو اردوگاه قدرت تقسیم شده بودند، افکار و اندیشه های نخبگان و متفکران و نیز مراکز علمی، آکادمیک و احزاب و دستجات فکری و سیاسی هم به گونه ای به یکی از دو بلوک بزرگ قدرت وابسته بودند.
    امروزه با فروپاشی بلوک شرق و فرو ریختن دیوارهای مکتب الحادی مارکسیسم آثار و پیامدهای هفتاد سال سلطه این مکتب را در قسمتی از جهان مشاهده می کنیم. که چیزی جز فقر، عقب ماندگی و درماندگی انسان در بر نداشته است.
    حاصل حاکمیت سرمایه و سرمایه سالاری را نیز در بخشی دیگر از جهان شاهدیم که به استعمار و استثمار ملل فقیر، اشغال و تجاوز سرزمینها، اختلافات فاحش طبقاتی و تبعیض نژادی حتی در درون جوامع سرمایه داری و بی هویتی، سرگردانی و دوری از معنویت منجر شده و باغ سبزی که دورنمایش را کاپیتالیسم در برابر بشریت ترسیم می کرد، برای اکثریت جامعه جز فلاکت و نابرابری چیزی بر جای نگذاشته است.
    عدالت اجتماعی در اسلام
    اما اسلام تنها مکتب الهی داعیه دار عدالت حقیقی برای بشریت، نظاماتی ارائه می کند که در فلسفه، اهداف، پایه ها و برنامه هایش تفاوت اساسی با مکاتب وضعی بشری دارد اسلام با جامعیت و شمول خویش در ارائه تصوری صحیح از هستی و انسان و تشریع نظامات مختلف عبادی، تربیتی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و حقوقی انسان را موجودی می داند که سرمنزل مقصودش رسیدن به مقام قرب الهی و حرکت در مسیر تکامل معنوی است. کلیه نظامات اسلامی نیز جهت تسهیل حرکت در این مسیر تشریع گردیده است.
    عدالت اجتماعی اسلام پایه و اساسش عدل الهی در تشریع و تکوین، عقیده به معاد و قیامت، گسترش مکارم اخلاقی، تکافل اجتماعی و حرکت جامعه براساس احکام الهی و محوریت نظام امامت و ولایت است.
    بر این اساس یک فرد مسلمان تلاش می کند با حرکت در مسیری که مورد رضایت حق تعالی است، امکانات مادی و نعمتهای الهی این جهان را وسیله ای برای تکامل معنوی خویش قرار دهد.
    در جهان بینی الهی اسلام کار و تلاش و فعالیت اقتصادی و نیز کسب مقامات سیاسی و دنیایی نه وسیله ای برای سود طلبی، رقابت و کسب قدرت و شهرت بلکه بستری برای کمال محسوب می شود و انسان پیوسته در مسیر تبدیل مادیت به معنویت در حرکت است.
    در جهان بینی اسلامی خدمت به خلق خدا، مهرورزی به انسانها، پرداخت مالیتهای شرعی و حقوق اقتصادی نوعی عبادت و وسیله ای برای قرب الی الله است.
    انفاق در راه خدا و صدقه و زکات پیوسته همراه با نماز و عبادت ذکر می شود قرض به نیازمندان قرض به خداوند متعال است.
    صدقه قبل از فقیر به دست خدا می رسد.
    خانه خدا، خانه مردم است.
    و بالاخره محبت و مهرورزی به انسانها تابعی از محبت به خداوند بزرگ است. در جهان بینی اسلامی حرکت در مسیر عدالت اجتماعی تلاشی برای هماهنگ ساختن انسان و جامعه با کل عالم خلقت است.
     (والسماء رفعها و وضع المیزان الا تطغوا فی المیزان و اقیموا الوزن بالقسط ولا تخسروا المیزان و الارض وضعها للانام()الرحمن:7-10)
    در نظام عادلانه الهی:
    1 - حاکمیت و مالکیت مطلق از آن خداست.
    2 - حاکمیت و مالکیت انسانها اعتباری و نوعی امانتداری برای پیمودن مسیر رشد و تکامل است.
    3 - همه انسانها صرف نظر از نژاد، زبان، رنگ و قومیت با هم برابر هستند و کرامت انسانی پایه و اساس همه قانونگذاریها است. البته دو نوع کرامت داریم: کرامتی به اعتبار انسان بودن (و لقد کرمنا بنی آدم) و کرامتی به اعتبار صفات اکتسابی (آن اکرمکم عندالله اتقاکم.)
    4 - محبت و مهرورزی به انسانها و خدمت به خلق خدا نوعی عبادت و در مسیر دوستی پروردگار است.
    5 - خداوند متعال در عرصه تشریع و قانونگذاری نظامات مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، تربیتی و قضایی متناسب با ساختار وجودی فرد و جامعه انسانی وضع نمود. این نظامات نسبت به تمامی مردم به گونه ای یکسان اجرا می شوند و کسی را بر دیگری ترجیح نیست.
    6 - در نظام عادلانه اسلامی قانونگزار که خداوند متعال است عادل است، قوانین و نظامات مختلف بر پایه عدالت تشریع گردیده، مجریان قانون و در راس همه حاکم اسلامی نیز باید در چارچوب عدالت حرکت کنند.
    7 - در مکتب اسلام همه مواهب طبیعی و ثروتهای خدایی برای همه انسانها خلق شده و در اختیار بشر قرار گرفته تا براساس نیاز، تلاش و فعالیت و مصالح جامعه در راه رسیدن به رشد و کمال انسانی تحت نظارت و اشراف ولی امر و امامت امت بین انسانها توزیع گردد.
    8 - در مکتب سیاسی اسلام تساوی انسانها، شایسته سالاری، نظام امامت و رهبران الهی، نظام بیعت و شورا، و به اصطلاح امروز (مردم سالاری دینی) اساسی اداره جامعه است.
    9 - پایه و اساس همه نظامات اسلامی تقوا، پرهیزکاری و عبودیت حضرت حق است که تضمین کننده حرکت انسان در مسیر ضوابط و مقررات شرعی است.
    10 - و از جمله مهمترین ابزارهای رسیدن به این حالت روزه و رمضان و اعمال مختلف این ماه است که تمرین تقوا است، هم مهرورزی به انسانها و هم برنامه کامل تربیتی برای حرکت انسان در مسیر رشد و تعالی معنوی، کنترل غرایز سرکش و تقویت بنیه های ایمانی.
    پس می توان گفت اسلام از جهان یک بنای متکامل متوازن قائم براساس عدل و رحمت و محبت الهی به مخلوقات ترسیم نموده است و در صحنه اجتماعی کوشش می کند که جامعه اسلامی مبتنی بر توازن و تعادل بین سطوح زندگی افراد، و تکافل اجتماعی متبادل ناشی از محبت و مودت و مهرورزی برپا کند و به تعبیر دیگر: نظام اسلامی جامع، هدایت کننده کل روابط انسانی به سوی تعادل و تکافل همه جانبه بر پایه های:
    اعتقاد به مکتب توحید و عدل و مفاهیم هدایت کننده کل مسیر نظیر خلافت الهی، تقوای فردی و اجتماعی و اخوت و مهرورزی و عواطف ساخته شده توسط دو اصل قبلی و توجیه کننده رفتارهای بشری سازنده (یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم) و مجددا (ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتا ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون.)

                                                                                     نویسنده: آیت الله محمد علی تسخیری

 



 
ای خو اولیش(شنبه 85 بهمن 21 ساعت 10:51 صبح )

واژه هایی نظیر عدالت از جنس کلی هستند که براحتی هرکسی بر مبنای خواست و پیش زمینه های فکری ، اعتقادی ، سیاسی  که دارد به تفسیر آن می پردازد . نمی توان تعریف دقیقی از عدالت ارائه نمود که مورد فبول تمام مکتبها ومشربهای فکری وسیاسی  واقع شود .  

مهرورزی همراه با عطوفت ، مهربانی ، دوست داشتن وداشته شدن و احیانا ً نادیده گرفتن خطاهای جزیی فرد است . وقتی پای مهرورزی به میان می آید عواطف واحساسات بروجهه خشک عقل ومنطق حسابگر غلبه می یابد . این گونه مواقع چشم انسان بر حقایق بسته می شود . پدر یا مادری که تحت تاثیر عواطف مادرانه وپدرانه خود هستند سعی می کنند تا اشتباهات فرزند خود را نادیده بگیرند . در هرجا که عواطف و احساسات وارد شوند همین گونه است ، چرا که خصلت ویژگیها و صفاتی از این دست همین است . وقتی که انسان کناهگار توبه می کند امیدش به صفاتی از قبیل عطوفت و رئوف بودن توبه پذیر است تا شاید خطاهای اورا بپذیرد .

عدالت از جنس دیگری است که هیچ احساس خوب وبدی در آن وجود ندارد .براساس اصل عدالت هر کسی به همان می رسد که مستحق هست نه بیشتر نه کمتر . همان رفتاری با او می شود که قانون وشرع می گویند .هرچیزی در جای خود قرار می گیرد نه جای غیر . انسان گناهکار می داند بر اساس همین صفت خدا باید به آنچه که مستحق اش هست برسد .عدالت اجتماعی هم همینگونه است . کار ، بیمه ، حقوق مناسب ، توجه به شایستگی افراد در کسب مناسب ومشاغل وغیره از نیازهای جامعه امروزی است ، رعایت اینها ازعلائم جامعه متعادل و عادل هست که جایی برای مهرورزی نمی گذارد . چرا که اینها حقوق افراد جامعه است .

رفتارحضرت علی (ع )   با برادر خود که از آن تقا ضای مساعدت و کمک نمود بیانگر ویژگی عدالت خواهی و عدالت پروری آن حضرت هست . او سرشار از محبت و عطوفت نسبت به همگان است تا چه برسد به برادر . مهربانی وبزرگواری آن حضرت زبانزد دوست ودشمن هست همانطور عدالتش . آیا علی می تواند تحت تاثیر عطوفت ومهربانی خود نسبت به برادر قرار بگیرد و حق مسلمانان دیگررا از بیت المال به برادر ببخشد . اگر اینگونه بود دیگر علی نبود شخص دیگری بود . او عدالت را بر رافت برادری ترجیح می دهد .

اگر آقای احمدی نژاد حس می کنند حقوق افرادی در جامعه تضیع شده چرا شمشیر عدالت را نمی کشد تا طاغیان را بر جای خود نشانده و محقان را به حق خود برساند . برقراری عدالت نیازی به مهرورزی ندارد ، برای اینکه اگرقراربراجرای عدالت باشد ، اگر کسی مظلوم واقع شده و یا حقوقش تضییع شده  اکنون به حق خود می رسد پس نیازی به مهر ورزی و منت ندارد .حال اگر کسی حقوقی نداشته و ندارد ، آنهم نیازی به مهر ورزی پیدا نمی کند ، مگر اینکه بخواهد حقی را ضایع کند . ورود مهر ورزی به جایگاه عدالت باعث بی عدالتی می شود . هر یک از این دو صفت در هر شخصی می تواند جمع شود اما نمی توانند به جای دیگری بکار روند . در غیر اینصورت عادل بودن شخص زیر سوال می رود . چنانکه دررفتار حضرت امام علی مشاهده می شود .

 قاضی رئوف است اما صفت دیگری که برای نقشش وجود دارد اورا وادار به اجرای عدل می کند . قاتل را به قصاص محکوم می کند .



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 0  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 2434  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» اشتراک در خبرنامه «